پرتوان در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
پرتوان. [پ ُ ت َ] (ص مرکب) پرنیرو. پُرتاب. پرطاقت. پُرتاب و طاقت.
فرهنگ عمید
پرطاقت، پرنیرو،
سخت، شدید،
حل جدول
پرزور، پرنیرو، پرطاقت، زورمند، قادر، قدرتمند
مترادف و متضاد زبان فارسی
پرزور، پرطاقت، توانمند، زورمند، قادر، قدرتمند، قوی، نیرومند، خستگیناپذیر، نستوه،
(متضاد) ناتوان
فرهنگ فارسی هوشیار
پر طاقت، پر نیرو
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.