معنی پرتابی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

پرتابی. [پ ُ] (حامص مرکب) حالت و چگونگی پرتاب.

پرتابی. [پ َ] (ص نسبی، اِ) (تیرِ...) پرتاب شده. گشاد داده. رها شده. || تیری که آنرا نیک دور توان انداخت. (صحاح الفرس):
تا هست ز شست دور در سرعت
ایام چو تیرهای پرتابی.
انوری.
به بال و پر مرو از ره که تیر پرتابی
هوا گرفت زمانی ولی بخاک نشست.
حافظ.
|| سلاح که بسوی دشمن از انسان و حیوان پرتاب کنند چون زوبین و مطراق و جز آن.

فرهنگ معین

پرتاب شده، تیری که آن را نتوان بسیار دور انداخت، کماندار، تیرانداز. [خوانش: (پَ) (ص نسب.)]

فرهنگ عمید

پرتاب‌شده: به بال‌وپر مرو از ره که تیر پرتابی / هوا گرفت زمانی ولی به خاک نشست (حافظ: ۵۶)،
سریع،
(اسم، صفت) [جمع: پرتابیان] تیرانداز، کمان‌دار،

گویش مازندرانی

گونه ای از مرکبات با حجمی درشت و مزه ای ترش

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) پرتاب شده گشاد داده شده رها شده. ‎-2 تیری که آنرا نیک دور توان انداخت. یا تیر پرتابی، سلاح که بسوی دشمن از انسان و حیوان پرتاب کنند چون زوبین و مطراق و جز آن. ‎ -4 تیرانداز. جمع:پرتابیان. -5 غیر مقرب غیر معتمد مقابل استوار (معتمد) جمع: پرتابیان: (گروهی که پرتابیان ساختشان چپ انداز شد بر چپ حالت و چگونگی پرتاب

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر