معنی پذیرفتار در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

پذیرفتار. [پ َ رُ] (نف) پذرفتار. تاوان دار. ضامن. (دهار). کافِل. متعهّد. کفیل. (زمخشری). ضمین. قبیل. پایندان: بندوی و بسطام خالان پرویز که اندر زندان باز داشته بودند این خبر بشنیدند بندوی سوی مهتران لشکر کس فرستاد که تا کی بلای وی کشید او را از ملک بازکنید. و پسرش پرویز از آذربایجان بیاورید و بپادشاهی بنشانید و ما هر دو شما راپذیرفتاریم از پرویز بهمه نیکوئی و داد پس مردمان را از این سخن خوش آمد. (تاریخ طبری ترجمه ٔ بلعمی).
|| زعیم. سردار. ریش سفید قوم. و رجوع به پذیرفتار شود.

فرهنگ معین

کفیل، ضامن، سردار، ریش سفید قوم. [خوانش: (پَ رُ) (ص فا.)]

فرهنگ عمید

قبول‌کننده،
ضامن، کفیل،
فرمان‌بردار،

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) تاوان دار ضامن متعهد کفیل پایندان پذرفتار، سردار ریش سفید قوم زعیم.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر