معنی پاک شدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

پاک شدن. [ش ُ دَ] (مص مرکب) پاکیزه گردیدن. پاک گردیدن. طهارت. طُهر. تطهّر. مطهر گشتن. طاهر گشتن. نظافه. (دهار). طیب. طاب. طیبه. تطیاب. زَکاء. تزکّی. تنقّح. نقا. نقاوه. نقاءَه. نقایه. نُقاوَه.
- پاک شدن از عیب و عوار یا وام و جز آن، برائت:
شهان بخدمت او از عوار پاک شوند
بدان مثال که سیم نبهره اندر گاه.
فرخی.
|| سترده شدن. محو شدن. محو گشتن.انطماس. انمحاء. زدوده شدن. زایل شدن:
جهان زیر فرمان ضحاک شد
ز هر نامه ای نام جم پاک شد.
اسدی.
انجلاء. پاک شدن آفتاب. پاک شدن ماه. || منزه بودن. تبارک. تقدس. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). || از حیض برآمدن زن. قطع شدن خون حیض ماهیانه در وقتی که زن هنوز به سن یأس نرسیده است. اقراء. تعلّی. (تاج المصادر بیهقی). تعلی، پاک شدن زن از نفاس. (زوزنی).

فرهنگ فارسی هوشیار

پاگیزه گردیدن، طهارت، طاهر شدن، تطهر (مصدر) پاک گردیدن پاکیزه گردیدن طاهر شدن طهارت طهر، منزه بودن تبارک تقدیس، از حیض بر آمدن قطع شدن خون حیض ماهیانه در وقتی که زن هنوز بسن یاس نرسیده است اقرا ء. -4 صفای باطن یافتن. ‎-5 انجلا ء پس از خسوف و کسوف، سترده شدن زدوده شدن زایل شدن. یا از عیب یا عوار پاک شدن. برائت یافتن. یا از وام و جز آن پاک شدن. پرداختن آن برائت.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر