معنی پاپی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

پاپی. (اِخ) نام یکی از طوایف ایل پیشکوه از قبائل کرد ایران تقریباً دارای 1000 خانوار که در سیزار و کوههای هشتادپهلو و قیرآب و شمال دزفول مسکن دارند.

فرهنگ عمید

در پی، پیرو،
* پاپی بودن: (مصدر لازم) [مجاز] = * پاپی شدن
* پاپی شدن: (مصدر لازم) [مجاز]
در پی کسی یا کاری بودن، کسی یا کاری را دنبال کردن،
در امری اصرار ورزیدن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

متعرض، پافشاری، اصرار

گویش مازندرانی

فرهنگ فارسی هوشیار

فرانسوی کرک های ریز در هم تافته پت

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر