معنی پاسی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

پاسی. (اِخ) بلوکی از ساووآی علیا در ناحیه ٔ بن ویل. دارای 4442 تن سکنه و ایستگاه هواشناسی دارد.

پاسی. (اِخ) بلوکی از ناحیه ٔ قدیم پاریس که در سال 1860م.1276/ هَ. ق. ضمیمه ٔ پاریس شد.

پاسی. (اِخ) فردریک. برادرزاده ٔ هی پولیت پاسی از دانشمندان اقتصاد فرانسه، مولد بسال 1822م.1237/ هَ. ق. در پاریس و وفات در سنه ٔ 1912م.1330/ هَ. ق. وی یکی از طرفداران جدّی صلح است.

پاسی. (اِخ) هیپولیت فی لیبر. عالم اقتصادی از مردم فرانسه. یکی از حامیان تجارت آزاد. مولد او بسال 1793م.1207/ هَ. ق. در گارش و وفات در سنه ٔ 1880م.1297/ هَ. ق.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر