معنی ویل جوی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ویل جوی. [وَ / وِ] (نف مرکب) جوینده ٔ ویل. مصیبت خواه. خواهان اندوه کسی را:
بداندیش دشمن بود ویل جوی
که تا چون ستانی از او چیز اوی.
بوشکور.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر