معنی وه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

وه. [وَه ْ] (صوت) کلمه ای است که در محل تحسین گویند، و آن را مکرر نیز کنند. (از انجمن آرا) (آنندراج). کلمه ای است که در محل انتعاش طبیعت به طریق تحسین گویند. (برهان). کلمه ٔ تعجب و تحسین و افسوس. (غیاث اللغات). کلمه ای است دال بر تحسین و تعجب و شگفتی:
وه که سدّ ره من جان و دل است
که به سد ره مقری خواهم داشت.
خاقانی.
وه که به یک بار پراکنده شد
آنچه به عمری بُدَم اندوخته.
سعدی.
وه که گر مرده بازگردیدی
در میان قبیله و پیوند
رد میراث سخت تر بودی
وارثان را زمرگ خویشاوند.
سعدی.
وه چه بخت است این که گر جام شراب آرم به دست
میشود بردست من از بخت وارون آبله.
وحشی.
وه چه خوب آمدی صفا کردی
چه عجب شد که یاد ما کردی.
ایرج میرزا.

وه. [وَه ه] (ع اِ) اندوه. (منتهی الارب). حزن. (از اقرب الموارد). گویند: وَه ّ من هذا؛ به تنوین، یعنی وَه ّ، چون اف اف. (از منتهی الارب).

وه. [وِه ْ] (ص) به. نیک. (حاشیه ٔ برهان چ معین).

فرهنگ معین

(وِ) (ص.) بِه، نیک.

(وَ) (صت.) کلمه ای است دال بر: الف - تعجب، شگفتی. ب - تحسین، آفرین.

فرهنگ عمید

در هنگام تعجب از خوبی و زیبایی چیزی گفته می‌شود: وه چه خوب آمدی صفا کردی / چه عجب شد که یاد ما کردی (ایرج‌میرزا: ۲۰۴)،

به، نیک، خوب،

حل جدول

کلمه شگفتی، کلمه تحسین

گویش مازندرانی

برای

او وی

او

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) کلمه ایست دال بر: الف - تعجب شگفتی: وه چه بخت است این که گرجام شراب آرم بدست میشود بر دست من از بخت وارون آبله. (وحشی) ب - تحسین آفرین: ((وه چه خوب آمدی صفا کردی چه عجب شد که یاد ما کردی خ)) (ایرج میرزا) (صفت) نیک.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری