معنی ونگ ونگ کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
ونگ ونگ کردن. [وَ وَ / وِ وِ ک َ دَ] (مص مرکب) ونگ زدن. رجوع به ونگ زدن شود. || آهسته و بریده بریده با صدایی پست شبیه به گریه و ناله حرف زدن.
(~. ~. کَ دَ) (مص ل.) (عا.) آهسته و جویده جویده، با صدایی پست شبیه به گریه و ناله حرف زدن.
(مصدر) بانگ زدن آواز دادن: ((توی همین خانه کاری بسرت بیاورم که مثل مرغ کرکر تا عمر داری ونگ بزنی و بگویی بد بد است. ))، داد و فریاد کردن (کودک مخصوصا)، گریستن توام با داد و فریاد (بر اثر ضعف مرض تقاضای چیزی) . (مصدر) آهسته و جویده جویده و باصدایی شبیه بگریه و ناله حرف زدن