معنی ولنگار در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ولنگار. [وِ ل ِ] (نف مرکب، ص مرکب) (از: ول + انگار) در تداول، لاابالی. بی قید. بی تربیت. هرزه. ویلان.

فرهنگ معین

(وِ لِ) (ص.) بی بند و بار، بی قید.

فرهنگ عمید

بی‌قید، بی‌پروا، بی‌بندوبار،

حل جدول

مزخرف گو.

مزخرف گو

مترادف و متضاد زبان فارسی

بدردنخور، بی‌بندوبار، بی‌تربیت، سهل‌انگار، شلخته، ولو، ویلان، هرزه

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) ی تربیت هرزه ول ویلان: ((من از ابنا ء ملوکم نتوانم که سلوک باپسرمشدی ولگردوولنگارکنم. )) (ایرج میرزا)، سهل انگار بی بند و بار، مزخرف گو.

فرهنگ عوامانه

مزخرف گو است.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر