معنی وعد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

وعد. [وَ] (ع مص) عِدَه. مَوعِد. موعده. موعود. موعوده. وعده کردن. نوید دادن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل). در خیر و شر استعمال شود. (منتهی الارب). گویند: وعد الامر و به خیراً و شراً وهرگاه خیر و شر را اسقاط کنند در مورد خیر وعد به کار برند و در مورد شر ایعاد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). || چیره شدن در بسیاری ِ وعده. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || پذیرفتن. (یادداشت مرحوم دهخدا).

فرهنگ معین

(اِ.) نوید، مژده، (اِمص.) نوید دهی. [خوانش: (وَ) [ع.]]

فرهنگ عمید

نوید دادن،
نوید،

فرهنگ فارسی هوشیار

سریانی تازی گشته: از وعدا نوید در برخی از واژه نامه ها این واژه ی ((وعد)) را برابر با درست پیمانی نیز دانسته اند که نارواست زیرا در تازی ((وعد)) به پیمانی گفته می شود که شکسته شود. ‎ (مصدر) نویددادن کسی را (درخیروشر هردواستعمال شو)، (اسم) نوید دهی. یا درستی وعد. نیک عهدی درست پیمانی: ((بروی خوب وخلق خوش. . . و علو همت و درستی و بمدد وفای عهد. . . ممتاز گردانیده است. ) یا وعدو و عید. نوید خیر و شر.

فرهنگ فارسی آزاد

وَعد، غیر از معانی مصدری، وعده، تعهد،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر