معنی وطواط در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

وطواط. [وَطْ] (ع اِ) خفاش. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شب پره. (ناظم الاطباء) (دهار). بلستک. شوپرک. (مهذب الاسماء). || پرستو. خطاف. (ناظم الاطباء). پرستو که آن را خطاف گویند و به هندی ابابیل نامند. (از آنندراج). نوعی از پرستوی کوهی. (اقرب الموارد) (غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء). || غوک. (ناظم الاطباء). || (ص) مرد بددل. (دهار). مرد سست عقل و رأی. (اقرب الموارد). مرد ضعیف و جبان و ترسو. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || الذی یقارب کلامه. (اقرب الموارد). مرد پرحرف پرگوی. (ناظم الاطباء). مردی که تند و جلد حرف زند. (ناظم الاطباء). || مردی که آواز او مانند گنجشک باشد. (ناظم الاطباء).

وطواط. [وَطْ] (اِخ) محمدبن ابراهیم کتبی وراق (متوفی به سال 718 هَ.ق.). او راست کتاب مناهج الفکر و مباهج العبر.

وطواط. [وَطْ] (اِخ) محمدبن محمدبن عبدالجلیل بلخی، ملقب به رشیدالدین. صاحب کتاب حدائق السحر فی دقائق الشعر و رسائل و اشعار به عربی و فارسی و کتاب ابکارالافکار و لغات القرآن. رجوع به شرح حال او در مقدمه ٔ حدائق السحر به قلم اقبال آشتیانی و کشف الظنون و معجم الادباء یاقوت چ اروپا ج 7 ص 91 و رشیدالدین وطواط در این لغت نامه شود.

فرهنگ معین

(وَ) [ع.] (اِ.) خفاش، شب پره.

فرهنگ عمید

(زیست‌شناسی) خفاش، شب‌پره،
مرد کم‌عقل و سست‌رٲی،

مترادف و متضاد زبان فارسی

خفاش، شب‌پره، شبکور

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ ترند فراشتک، دالپواز از پرندگان، تند گوی تند سخن (اسم) خفاش

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر