معنی ورنج در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ورنج. [وَ رَ] (ص) آزمند وحریص و خداوند شره. (ناظم الاطباء). خداوند حرص و شره را گویند. (برهان). حریص. (انجمن آرا):
به ظل همای همایون جاهت
دو بازوی زاغ ورنج ارج کردم.
سوزنی.
و ظاهراً در این بیت به جای ورنج ورخج است، یعنی زشت و مکروه. (انجمن آرا). || پرخور و شکم پرست. (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

(وَ رَ) (ص.) خداوند حرص و شره را گویند.

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) خداوند حرص و شره را گویند: بظل همی همایون جاهت دو بازوی زاغ و رنج ارج کردم. (جهانگیری. سوزنی سمرقندی) توضیح رشیدی گوید: و ظاهرا درین بیت بجای ورنج ورخچ است یعنی مکروه و زشت. مولف فرهنگ نظام نویسد: دربعضی نسخ بجای و رنگ فرخج است و در بعضی سیه پس سند دیگر لازم است و اگر همین شعر لازم باشد معنی حرص میدهد نه حریص ولی در صورت نسخه ورنج صفت زاغ و بمعنی حریص باشد.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر