معنی ورزیده در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

ورزیده. [وَ دَ / دِ] (ن مف) مواظب در کار. (ناظم الاطباء). کارکرده. || پیاپی انجام داده. (فرهنگ فارسی معین). کسی را گویند که مواظبت و ممارست بسیار در کاری داشته باشد. (برهان) (آنندراج). ساعی و جاهد. ملازم و مشغول. کارآزموده. کارکشته.از کار درآمده. مجرب. آزموده. بسیار آزموده. باتجربه. (ناظم الاطباء). || چیزی را گویند که بسیار بدست کشیده باشند مانند پوست و امثال آن. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج). هر چیز مستعمل. (ناظم الاطباء). مکرر به کاربرده. مستعمل. (فرهنگ فارسی معین). || کاشته شده. (ناظم الاطباء). || عادت گرفته. (صحاح الفرس). || حاصل کرده.مکتسب. به دست آمده. (فرهنگ فارسی معین):
فرستم به گنج تو از گنج خویش
همان نیز ورزیده ٔ رنج خویش.
فردوسی.

کارآزموده، با تجربه، نیرومند،

ورزش‌کرده، نیرومند،
[قدیمی] حاصل‌کرده و به‌دست‌آورده،

آزموده، خبره، کاردان، کارکشته، ماهر، متبحر، قوی،
(متضاد) تازه‌کار

کارکرده