معنی ورزش کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
ورزش کردن. [وَ زِ ک َ دَ] (مص مرکب) ممارست کردن. تمرین کردن. (فرهنگ فارسی معین):
با بلاهای عشق ورزش کن
خویشتن را بلندارزش کن.
اوحدی.
|| اجرا کردن تمرینهای بدنی به منظور تکمیل قوای جسمی و روحی بطور مرتب. (فرهنگ فارسی معین).
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) ممارست کردن تمرین کردن
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.