معنی وج ء در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

وج ء. [وَج ْءْ] (ع ص) وجا. وجاء. (ماء...) آب بی خیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب).آب بد و بی خیر. (ناظم الاطباء). || (مص) زدن: وجأه بالید والسکین وجاءً؛ به دست و به کارد زداو را. (منتهی الارب). وجئت عنقه، گردن زدم او را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || سپری شدن آب چاه. (منتهی الارب). || گائیدن زن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || خصی کردن تکه به کوفتن خایه میان دو سنگ یا ریزه کردن... چندانکه پراکنده گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). وِجاء. (منتهی الارب). رجوع به وِجاء شود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر