معنی وجب کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

وجب کردن. [وَ ج َ ک َ دَ] (مص مرکب) بدست کردن. پیمودن و اندازه گرفتن جامه و جز آن به وسیله ٔ وجب دست. اندازه گرفتن با وجب و وژیدن. (ناظم الاطباء). پیمودن به وجب که به فارسی آن را بدست گویند و بلشت به لام و شین معجمه لهجه ٔ عوام هند است. (آنندراج):
از جنون این خرابه را هرروز
می کنم همچو آفتاب وجب.
محمدقلی سلیم (ازآنندراج).

فرهنگ فارسی هوشیار

بدست کردن، اندازه گرفتن جامه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر