معنی وجا در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
وجا. [وَ] (ع اِ) ترس و اندوه. (غیاث اللغات):
بعد از آن گفتند ای بابای ما
شاه پیغامی فرستاد از وجا.
مولوی.
تا نباشد هیچ محسن بی وجا
تا نماند هیچ خائن بی رجا.
مولوی.
|| (مص) سیلی زدن. (غیاث اللغات). || سوده شدن سم و نازک گشتن آن. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). زخم شدن پا از سفر کردن به پای برهنه. (ناظم الاطباء) (المنجد). || (ص) (ماء...) آب بی خیر. (منتهی الارب). آب بد بی خیر. (ناظم الاطباء).
وجا. [وِ] (ع مص) خصی کردن. || کشتن. (غیاث اللغات). رجوع به وِجاء شود.
(وَ) [ع.] (اِ.) خوف، بیم. مق رجا.
بیم، ترس،
ضربهای که با کارد یا دست به جایی از بدن زده شود،
بیم، ترس، خوف، وجل، هراس،
(متضاد) رجا
بیم (اسم) خوف بیم مقابل رجا: ((بعد از آن گفتند ای بابا بما شاه پیغامی فرستاد ازوجا. )) (مثنوی) ((تا نباشد هیچ محسن بی وجا تا نباشد هیچ خاین بی رجا. . . )) (مثنوی) (صفت) آنچه که درآن خیر و نفعی نباشد مانند چاه بدون آب. (اسم) ضربتی که با کارد یا دست بعضوی از بدن زنند، (مصدر) کوبیدن خصیه حیوان است بحدی که شهوت جماع وی برطرف گردد.