معنی وای وای در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
وای وای. (اِ مرکب) پرش. طیران. پریدن. آواز بال مرغان گاه پریدن. (یادداشت مرحوم دهخدا):
فغان از این غراب و وای وای او
که در نوا فکندمان نوای او.
منوچهری (نسخه ٔ خطی از یادداشت مرحوم دهخدا).
روز رزم او بگیرد عزّ عزرائیل جان
روز بزم او بماند جبرئیل از وای وای.
منوچهری.
وای وای. (صوت مرکب) شبه جمله ای است دال بر تألم و افسوس و درد و نظایر آن:
وایه ٔ جامی همین لعلت بود
گر نیاید وایه ٔ او، وای وای.
جامی (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 420).
|| (اِ مرکب) کلمه ای است دال ّ بر تأسف و تأثر و درد:
چو کاتبی به شب هجر وایه ام، اجل است
چه وایه ای که به صد وای وای می طلبم.
کاتبی.