معنی واگیر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

واگیر. (اِمص مرکب) سرایت. (ناظم الاطباء). || چون دو حریف کشتی گیرند و یکی دیگری را بر زمین زند او گوید که من بی خبر بودم هان واگیر است یعنی دوباره کشتی باید گرفت. (آنندراج). نام فندی در کشتی گیری. (ناظم الاطباء):
وقت واگیر تو شاید به فسون و نیرنگ
که ناستد به جهان سنگ دگر بر سر سنگ.
میرنجات (از آنندراج).
|| ورزشی است پهلوانان را که یک به یک دست بر دیوار نهاده به جانب همان دست بر سینه زور کنند تا سینه برآمده پهن شود. (غیاث اللغات از چراغ هدایت). نام ورزشی است که یک یک دست به دیوار زنند و بردارند. (آنندراج). || مسری. رجوع به واگیردار شود.

فرهنگ معین

سرایت، (دسته عزاداری) تکرار جمع مصراع یابیت ترجیع را، ورزشی اس ت پهلوانان را در گود زورخانه که یک به یک دست بر دیوار نهند و به جانب همان دست بر سینه زور کنند تا سینه برآمده پهن شود، ورزشکار پس از آن که از سنگ گرفتن خسته شد و دیگر [خوانش: (حامص)]

فرهنگ عمید

ویژگی بیماری که از یکی به دیگری سرایت می‌کند،

حل جدول

مسری

اپیدمیک

مترادف و متضاد زبان فارسی

آلوده‌ساز، ساری، مسری

فرهنگ فارسی هوشیار

سرایت کننده، ساری، مسری

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر