معنی واقع در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
واقع. [ق ِ] (ع ص) نعت فاعلی از وقوع. رجوع به وقوع شود. || حاصل. (اقرب الموارد). || آنکه سنگ آسیا را نقر کند. || مرغ که بر درخت باشد یا لانه گرفته باشد. (اقرب الموارد). || مرغ فرود آینده از هوا. (منتهی الارب) (آنندراج).
- نسر واقع. رجوع به ذیل همین کلمه شود.
|| آنچه واجب میگردد. لازم. || ثابت. || وضع شده. || نصب شده. || آن که ظاهر میشود و پدید می آید و میرسد. (ناظم الاطباء). || راست. درست. محقق. صحیح. یقین.
- غیرواقع، نادرست. ناصحیح.
|| حقیقت.
- درواقع، در حقیقت. فی الواقع.
|| (اصطلاح نحوی) کوفیان فعل متعدی را گویند. (منتهی الارب) (آنندراج). || (اِ) (اصطلاح کلامی) از نظر متکلمان لوح محفوظ. (تعریفات جرجانی). || (اصطلاح فلسفی) در نظر حکما عقل فعال. (تعریفات جرجانی). || عالم خارج. (کشاف اصطلاحات الفنون). || آنچه در نفس الامر است. (فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی). || (اصطلاح منطقی) قضیه ٔ صادقه. (از فرهنگ علوم عقلی). || مطابقت قضیه ٔ دینیه با خارج. رجوع به صادق و حق و نفس الامر شود. (فرهنگ علوم عقلی). || (اصطلاح عرفانی) هجویری در این باره چنین آرد: مراد از واقع معنائی است که اندر دل پدید آید و بقا یابد برخلاف خاطر و بر هیچ وجه مرطالب را آلت دفع کردن آن نباشد چنانکه گویند «حط علی قلبی و وقع فی قلبی » پس دلها محل خواطرند اما واقع جز بر دل صورت نگیرد که حشو آن جمله حدیث حق باشد و از این جهت است که چون مرید را در راه حق بندی پدید آید آن را قید گویند و گویند واقعی افتاد. (کشف المحجوب ص 502، از فرهنگ مصطلحات عرفا تألیف سیدجعفر سجادی).
واقع. [ق ِ] (اِخ) نام اسب ربیعهبن جشم نمری. (منتهی الارب).
فرود آینده، رخ دهنده، حاصل، راست، درست، وضع یا کیفیت قرار گرفتن، وضع یا کیفیت وقوع یافتن، در ~ در حقیقت.، غیر ~ خلاف واقعیت. [خوانش: (ق) [ع.] (اِفا.)]
قرارگرفته، پابرجا، برقرار،
(اسم) حقیقت امر،
[قدیمی] فرودآینده از هوا،
[قدیمی] فرودآمده،
حقیقت، درست، راست، صحیح، محقق، حادث
حاصل، قرار گرفته
واقِع، وقوع یابنده، رخ دهنده، فرود آینده، مُؤثّر، حاصل، در فارسی به معنای راست، درست، محقَّق، حقیقت امر و انجام یافته نیز مصطلح است (جمع: وُقَّع، وُقُوع)،