معنی واصل شدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

واصل شدن. [ص ِ ش ُ دَ] (مص مرکب) رسیدن و درآمدن. (ناظم الاطباء). واصل گردیدن. || پیوستن. || در اصطلاح صوفیه، به منتهی رسیدن و به حق متصل شدن:
قابل امر و پی قابل شوی
وصل جویی بعد از آن واصل شوی.
مولوی.
رجوع به واصل شود.

فرهنگ معین

رسیدن، پیوستن، به حق رسیدن. [خوانش: (~. شُ دَ) [ع - فا.] (مص ل.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

(مصدر) رسیدن پیوستن: ((بین بشه واصل شده می از خودی فاصل شده وز شام جان حاصل شده جانها در ودیوار را)) (دیوان کبیر)، بحق رسیدن: ((قابل امر وی قابل شوی وصال جویی بعد ازان واصل شوی. )) (مثنوی) رسیدن پیوستن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر