معنی واسطه ٔ قلاده در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

واسطه ٔ قلاده. [س ِ طَ / طِ ی ِ ق ِ دَ / دِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) واسط عقد. گرانبهاترین گوهر گردن بند که در وسط آن است: در پهلوی مسجد اعظم و جامع محترم جایی به دست آوردم و واسطه ٔ قلاده ٔ صف مسجد شدم. (مقامات حمیدی). به هر طرف که رسیدم پنداشتم واسطه ٔ قلاده ٔ شهر اینجاست. (مقامات حمیدی). گشتاسف که واسطه ٔ قلاده ٔ اکاسره ٔ عجم و کبار ایران بوده است میگوید: الدین بالملک یقوی و الملک بالدین یبقی. (سندبادنامه ص 4 و 5). در لطافت و ظرافت واسطه ٔ قلاده ٔ ایام بود. (سندبادنامه، ص 173). و رجوع به واسطهالقلاده شود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر