معنی وارفته در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

وارفته. [رَ ت َ / ت ِ] (ن مف مرکب) مضمحل. || متلاشی شده. (ناظم الاطباء). || در تداول زنان سست و بی نیروی کار و بی فکرو جز آن: خاله وارفته. (از یادداشتهای مؤلف). شل وول. بی دست و پا. بی سر و زبان. بی جربزه. و رجوع به وارفتن شود. || گداخته. (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

از هم پاشیده، (عا.) تنبل، بی حال، متحیر، گیج، تعجب کرده. [خوانش: (رَ ت ِ) (ص مف.)]

فرهنگ عمید

سست و بی‌حال،
جدا شده و متلاشی،
تنبل، شُل،

حل جدول

متلاشی شده، از هم باز شده از سفتی، شُل

مترادف و متضاد زبان فارسی

بی‌حال، سست، شل، حیرتزده، متعجب، هاج‌وواج، له، متلاشی

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر