معنی واجب نمودن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
واجب نمودن. [ج ِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ] (مص مرکب) لازم بودن. لازم به نظر رسیدن:
چه شیوه دارد اندر غمزه ٔ تو
که خونریزیش واجب مینماید.
عطار.
و رجوع به واجب و واجب کردن شود.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.