هوشیاری در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
هوشیاری. [هوش ْ] (حامص مرکب) فطانت. خردمندی. هوشمندی. مقابل بیهوشی. هشیاری:
ای شاعر سبکدل با من چه اوفتادت
پنداشتم که عقلت بیش است و هوشیاری.
منوچهری.
استن این عالم ای جان غفلت است
هوشیاری این جهان را آفت است.
مولوی.
|| حس. (یادداشت مرحوم دهخدا). || صحو. مقابل مستی.
فرهنگ معین
دارای هوش، عاقلی، آگاهی، بیدار، زیرکی. [خوانش: (~.) (حامص.)]
فرهنگ عمید
زیرکی،
آگاهی، بیداری،
حل جدول
نبوغ
فراست
مترادف و متضاد زبان فارسی
آگاهی، بصیرت، بیدارمغزی، بیداری، تیزفهمی، ذکاوت، زیرکی، زیرکی، صحو، فطانت، کیاست،
(متضاد) غفلت
فرهنگ فارسی هوشیار
دارای هوش بودن باهوش، عاقلی بخردی، آگاهی بیداری، زیرکی مقابل بیهوشی.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.