معنی همایی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

همایی. [هَُ] (ص نسبی) منسوب به همای. بلندپایه. همایون. همایونی. || (حامص) همای بودن. بلندپروازی. آزادی و آزادگی:
جغد به دور تو همایی کند
سر که رسد پیش تو پایی کند.
نظامی.

همایی. [هَُ] (اِخ) معلوم نیست که مولدش کجاست. اکثر عمر خود را در عراق گذراند. یک بار به خراسان سفر کرد. مردی کم سخن بود و این مطلع از اوست:
جانا منم ز دست فراق تو مرده ای
خون در تنم نمانده چو نار فشرده ای.
(از مجالس النفائس امیر علیشیر نوایی ص 120 از ترجمه ٔ فارسی).
وی از معاصران نوایی و از شعرای قرن نهم هجری بوده است.

همایی. [هَُ] (اِخ) دهی است از بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که 115 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چاه و محصول عمده اش غله و لبنیات و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).

همایی. [هَُ] (اِخ) نام یکی از دهستانهای بخش ششتمد شهرستان سبزوار که تابستانی گرم و آبهایی تلخ و شور دارد. به علت دوری از مرکز شهر اغلب کمینگاه سارقان است. آبادیها در میان تپه ماهورها واقع شده است. تعداد قراء آن 23 و سکنه ٔ آن 8950 تن است. زراعت قابل ملاحظه ندارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).

همایی. [هَُ] (اِخ) ده مرکزی دهستان همایی بخش ششتمد شهرستان سبزوار دارای 357 تن سکنه. محصول عمده اش پنبه و زیره است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).

همایی. [هَُ] (اِخ) دهی است از بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه که 175 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).

همایی. [هَُ] (اِخ) ده کوچکی است از بخش بروجن شهرستان شهرکرد که دارای 29 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).

فرهنگ معین

(هُ) (حامص.) همای بودن، مانند هما بودن.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر