معنی هلاکت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

هلاکت. [هََ ک َ] (از ع، اِمص) مردن. مرگ. (یادداشت مؤلف). این صورت در مآخذ لغت عرب مضبوط نیست. در اقرب الموارد هلکه (به فتح اول و دوم و سوم) به معنی هلاکت است: خاتمت به هلاکت و ندامت انجامد. (کلیله و دمنه). و چون خمره ٔ شهد مسموم است که چشیدن آن خوش کند لیکن عاقبت به هلاکت کشد. (کلیله و دمنه).

فرهنگ معین

(هَ کَ) [ازع.] (اِمص.) نیستی، مرگ.

فرهنگ عمید

هلاک شدن، نیست شدن،

حل جدول

تباهی، نابودی

مردن سخت

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

نابودی

مترادف و متضاد زبان فارسی

تباهی، عنت، مرگ، نابودی، نیستی، هلاک

فرهنگ فارسی هوشیار

در تازی نیامده و فارسی گویان ساخته اند: مرگ نیستی سیزش در تازی ((هلکه)) آمده (اسم) نیستی مرگ: ((نظام الملک. . . دشمن جان اوبودوبهلاکت وخون (او) سعی مینمود. )) توضیح ازمصدرهای ساختگی است که بجای ((هلاک)) استعمال کنندمانند: ((دخالت وامثالظن. مرگ، خاتمت بهلاکت و ندامت انجامد

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر