معنی نی نی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

نی نی. (اِ) طفل خرد. بچه. کودک. ببه. به به. (یادداشت مؤلف).
- نی نی کوچولو، بچه ٔ کوچک. کودک خرد.
- || در مقام تحقیر وتنبیه کسی که اطوار خارج درمی آورد بدو گویند: نی نی کوچولو دیگر وقت این کارهای تو گذشته. (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده از فرهنگ فارسی معین).
|| مردم چشم. مردمک چشم. مردمک. انسان العین. ببک. ببه. بؤبؤ. (یادداشت مؤلف). || در زبان اطفال خرد، نقوش انسانی. صورت. شکل. عکس. (یادداشت مؤلف). || عروسک.

نی نی. (ق مرکب) کلمه ای است در نفی که به طور تأکید استعمال می کنند. (ناظم الاطباء). نه ! نه !. (فرهنگ فارسی معین):
نی نی که چرخ و دهر ندانند قدر فضل
این گفته بود گاه جوانی پدر مرا.
ناصرخسرو.
نی نی به گمان نیکم از بخت
کارم همه چون گمان ببینم.
خاقانی.

فرهنگ معین

مردمک چشم، (عا.) عروسک به زبان کودکان 4- بچه کوچولو. [خوانش: (اِ.) (عا.)]

فرهنگ عمید

عروسک،
بچۀ کوچک،

مردمک چشم،

گویش مازندرانی

مردمک چشم

بچه، به زبان کودکان

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر