معنی نیکورو در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

نیکورو. (ص مرکب) خوش صورت. خوشگل. خوب رو. (ناظم الاطباء). نکورو. نیکوروی. زیباروی. رجوع به نیکوروی شود.

نیکورو. [رَ / رُ] (نف مرکب) خوش راه و رونده ٔ به شتاب. (ناظم الاطباء). نیکورونده. رهوار. جواد: یعقوب و سبت، اسبی نیکورو. استجاده، اسب نیکورو خواستن. تجوید و جوده؛ نیکورو گردیدن اسب. اضریج، اسب نیکورو و تیزدو. (از منتهی الارب).

فرهنگ عمید

خوب‌رو، خوشگل، زیبا،

مترادف و متضاد زبان فارسی

جمیل، خوبرو، زیبا، قشنگ، نکورو،
(متضاد) زشت

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر