معنی نیوشا در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

نیوشا. (نف) شنوا. شنونده و فهم کننده و یادگیرنده. (برهان قاطع). درک کننده. (ناظم الاطباء). گوش دهنده. نغوشا. (فرهنگ لغات شاهنامه). نغوشاک. (فرهنگ فارسی معین):
به هر کار کوشا بباید بدن
بدانش نیوشا بباید شدن.
فردوسی.
بدو گفت آنکس که کوشاتر است
دو گوشش به دانش نیوشاتر است.
فردوسی.
به هستی یزدان نیوشاترم
همیشه سوی داد کوشاترم.
فردوسی.
گوش تو نیوشای پند و اندرز مشفقان نیست. (جهانگشای جوینی).

فرهنگ معین

(نِ) (ص فا.) شنوا، درک کننده.

فرهنگ عمید

نیوشیدن

حل جدول

گوش دهنده

شنوا و شنونده

مترادف و متضاد زبان فارسی

سروش، مستمع، حرف‌شنو، سامع، شنوا

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) شنوا شنونده، یاد گیرنده آموزنده: ((بهر کار کوشا بباید بدن بدانش نیوشا بباید شدن. )) (شا. بخ 254: 8)

فرهنگ پهلوی

شنونده

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر