معنی نیشو در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

نیشو. (اِ) نوعی آلو. (رشیدی) (آنندراج). نوعی از اقسام آلو. (برهان قاطع). آلو طبری. (رشیدی) (برهان قاطع) (از آنندراج). نیشه. (رشیدی). نیسوق. رجوع به نیسوق شود: از ترشی ها نیشو و غوره و اناردانک و سماق و خرمای هندو. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). ترشی ها که سخت ترش نباشد چون نیشو... ونیشو اندر سردی بیش از همه است و ترش و شیرین او طبع نرم کند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). وگر شکم سخت بود سپاناخ با خرمای هندی و با نیشو یا آلو بزرگ سیاه... (هدایهالمتعلمین ص 708) (فرهنگ فارسی معین). || نیشتر. (لغت فرس اسدی ص 416) (رشیدی) (صحاح الفرس). نشتر حجام. (برهان قاطع) (آنندراج). مرادف نیش است. (از رشیدی). نیسو. رجوع به نیسو شود. || سیخونک. سُک. نیسو. رجوع به نیسو شود:
که من از جور یکی سفله برادر که مراست
از بخارا برمیدم چو خران از نیشو.
ابوالعباس (لغت فرس اسدی اقبال).
|| نای نواختنی. (ناظم الاطباء). رجوع به نیشه شود.

فرهنگ معین

(اِ.) نک. نیشتر.

فرهنگ عمید

نیشتر

یک قسم آلو،

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) قسمی از آلو آلوی طبری: ((و گر شکم سخت بود سبا ناخ با خرمای هندی و بانشو یا آلو بزرگ سیاه با روغن بادام پخته. . . ))

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر