نیرم در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
نیرم. [ن َ رَ] (اِخ) نریمان. پدر سام. (جهانگیری) (رشیدی) (برهان قاطع). جد رستم. (برهان قاطع). رجوع به نریمان شود:
ز ما باد برسام نیرم درود
خداوند شمشیر و کوپال و خود.
فردوسی.
تو پور گو پیلتن رستمی
ز دستان سامی و از نیرمی.
فردوسی.
توگفتی گو پیلتن رستم است
و یا سام شیر است و یا نیرم است.
فردوسی.
فرهنگ عمید
دلیر، پهلوان، نریمان،
حل جدول
جوان و پهلوان
گویش مازندرانی
کنار گذاشته شده، بی اعتنا
گاوی که از قبول گوساله اش سرباز زند
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.