معنی نگاه داری کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

نگاه داری کردن. [ن ِ ک َ دَ] (مص مرکب) محافظت کردن. حراست کردن. (فرهنگ فارسی معین). || پرورش دادن. (ناظم الاطباء). مواظبت کردن. توجه دقیق به کار بردن. (فرهنگ فارسی معین). از چیزی یا کسی مواظبت و نگه داری کردن. دلسوزانه مراقبت کردن. موجبات پرورش و آسایش کسی را فراهم کردن: سمک گفت شما را می باید بودن که اسب گله ٔ شاه می آورند، نگاه داری می کنم باشد که به دست توانم آوردن. (سمک عیار ج 1 ص 138، از فرهنگ فارسی معین).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر