نوچ در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
نوچ. (اِ) درخت کاج. (ناظم الاطباء). ناژ.ناژو. ناز. نوژ. نوز. رجوع به ناژ شود:
زیب زمانه باد ز تاج و سریر تو
تا هست زیب بستان از سرو و بید و نوچ.
مجد همگر.
|| (ص) در تداول، آلوده به چیزی چسبنده چون عسل و شیره. وزک ناک. چسبناک. چسبنده از ماده ٔ شیرین، چون آب قند یا شیره ٔ انگور و مانند آن. (یادداشتهای مؤلف).
فرهنگ معین
چسبناک، چسبناکی ناشی از شیرینی، کاج. [خوانش: (ص.) (عا.)]
حل جدول
چسبناک
گویش مازندرانی
جوانه ی درخت
از اصوات جهت راندن اسب
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) چیز چسبناک بسبب شیرینی زیاد: دستم نوچ شده است. ، کاج.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.