نوض در لغت نامه دهخدا
نوض. [ن َ] (ع اِ) پیوندمیان سرین و پشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). وصلهو پیوند بین عَجُز و متن. (از بحر الجواهر) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). || استخوان دمغزه. (منتهی الارب). عصعص. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (متن اللغه). || جای برآمدن آب. (منتهی الارب). مخرج آب. (از اقرب الموارد). مدفع آب و مخرج آن. (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). || جاهای بلند برافراشته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، اَنواض. جج، اناویض. || وادی. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (متن اللغه). || جنبش. (منتهی الارب). حرکت. (متن اللغه). || (مص) رفتن در شهرها. (منتهی الارب). گشتن در شهرها. (زوزنی). ذهاب در بلاد. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). || بازپس ماندن و عقب کشیدن. (از ناظم الاطباء). تأخر و نکص. (از اقرب الموارد). || جنبانیده برکندن شاخ و میخ و جز آن. (از منتهی الارب). به تدبیر کندن و بیرون کشیدن شاخ و میخ و امثال آن را. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). || بیرون آوردن آب را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). || جنبیدن. (منتهی الارب). حرکت کردن. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). || درخشیدن برق. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). || بسیارخوشه گردیدن انگور. (منتهی الارب). تعثکل. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه).



