نوردیدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
نوردیدن. [ن َ وَ دی دَ] (مص) طی کردن. (برهان قاطع) (آنندراج). بریدن. (آنندراج). پیمودن [راه]. (فرهنگ فارسی معین). قطع کردن. درنوشتن. سپردن. نبشتن: بپوشی همان پوستین سیاه یکی دشنه بستان و بِنْوَرد راه. فردوسی. گفتا برو به نزد زمستان به تاختن صحرا همی نورد و بیابان همی گذار. منوچهری. بر او بنشینم و صحرا نوردم شبانگه سوی خدمت بازگردم. نظامی. || گردش کردن. گردیدن. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی قبلی شود. || پیچیدن. (برهان قاطع). نَوَشتن. درنوشتن. پیچیدن گسترده ای را. (یادداشت مؤلف). درنوردیدن. جمع کردن. در هم پیچیدن. به یک سو زدن. لوله کردن. طی: مانَد به ساعتی ز یکی روز خشم تو آن روز کآسمان بنوردند همچوطی. منوچهری. بارگاه زاهدان در هم نورد کارگاه صوفیان در هم شکن. سعدی. || بی نام ونشان ساختن. رجوع به معنی قبلی شود. || ته کردن. (برهان قاطع). تا کردن. (ناظم الاطباء). || برگردانیدن. برگردان کردن لب جامه و مَشک و دامن پیراهن و آستین و جز آن. (یادداشت مؤلف). || ورمالیدن. بازنوردیدن: قبا بست و چابک نوردید دست قبایش دریدند و دستش شکست. سعدی. || سهو کردن. گم کردن (؟). || اهانت نمودن (؟). (ناظم الاطباء). || گذاشتن. (برهان قاطع). ترک کردن. غافل شدن. (ناظم الاطباء). به یک سو نهادن. بگذاشتن. (یادداشت مؤلف): تو را سگی در سامری موافق و بس طریق آل محمد سزد که بِنْوَردی. سوزنی. ترکیب ها: - اندرنوردیدن. بازنوردیدن. برنوردیدن. به هم نوردیدن. بیرون نوردیدن. درنوردیدن. در هم نوردیدن. فرونوردیدن. وانوردیدن. وا بیرون نوردیدن. رجوع به هر یک از این مدخل ها شود.
فرهنگ معین
پیچیدن، تا کردن، پیمودن. [خوانش: (نَ وَ دَ) (مص م.)]
فرهنگ عمید
پیمودن، طی کردن، [قدیمی] پیچیدن، تا کردن، نوشتن،
حل جدول
طی کردن
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) پیچیدن طی کردن. ، تا کردن -3 پیمودن (راه) طی کردن.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.