معنی نهاب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
نهاب. [ن ِ] (ع اِ) ج ِ نهب. رجوع به نهب به معنی غنیمت و نیز به معنی حمله شود. || غارت. (فرهنگ فارسی معین). || (مص) غارت کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین):
عامل وی آمده کامد یوم الظفر
ای ملکان الغزا ای ثقلین النهاب.
خاقانی.
نهاب. [ن َهَْ ها] (ع ص) کثیرالنهب. (اقرب الموارد). غارت کننده. (آنندراج). || (اِ) شیر بیشه. (ناظم الاطباء). رجوع به نهات شود.
(نِ) [ع.] (مص م.) غارت کردن.
غارتگر، غنیمتبرنده،
به غنیمت بردن، غارت کردن،
تاراج تاراجگر (تک: نهب) پروه ها (غنائم) (مصدر) غارت کردن (غیاث)، (اسم) غارت: ((. . . همه در معرض قتل و اسر و در نهاب نهب و فتک. . . )) (جومع الحکایات 2: 1)، (اسم) جمع نهب: الف - غنیمتها. ب - حمله ها. توضیح بنظر می آید که در فارسی گاه بصورت مفرد آید: ((زین نکویان یکی زروی عتاب پشت غم را خمی دهد زنهاب. )) (حدیقه. مد. 357)
نَهّاب، غارتگر، بسیار غارت کننده،