معنی نمکین در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
نمکین. [ن َ م َ] (ص نسبی) نمکی. نمک دار. نمک زده. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). شور. || خوشگل. ملیح. زیبا. خوشایند. (ناظم الاطباء). ملیح. ملیحه. مطبوع:
نگار من چو درآید به خنده ٔ نمکین
نمک زیاده کند بر جراحت ریشان.
؟
|| ظریف و لطیفه گو. (ناظم الاطباء). || دراصطلاح به معنی مسخره آید. (از غیاث اللغات) (از آنندراج). به طعنه مردم لوس و بی مزه را گویند.
شور، نمک زده، ملیح، زیبا،
بانمک، شور، نمکدار، تودلبرو، ملیح
ملیح، خوشگل و زیبا و خوشایند، مطبوع
با ملاحت