معنی نمونه شدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
نمونه شدن. [ن ُ / ن ِ مو ن َ / ن ِ ش ُ دَ] (مص مرکب) نابه کار شدن. از رواج و رونق افتادن:
کتاب و کلک همه کاتبان نمونه شود
چو کلک او بنگارد صحیفه های کتاب.
معزی.
|| باژگونه شدن. باطل شدن. تباه گشتن:
ز رهنمون بدی نیک ترس خاقانی
که رهنمون چو بد آید رهت نمونه شود.
خاقانی.
|| زشت شدن:
خوب گر سوی ما نگه نکند
گو بکن شو که ما نمونه شدیم.
کسایی.
ای خسروی که بزمت شد خلد را نمونه
با حسن نور رایت خورشید شد نمونه.
شمس فخری.
|| در تداول، شهره شدن در کاری به نیکی یا بدی، چنانکه در آن صفت بدو مثل زنند.
(مصدر) نمونه قرارگرفتن. ، زشت شدن از کارافتادن: کتاب و کلک همه کاتبان نمونه شود چو کلک اوبنگارد صحیفه های کتاب.