نقه | در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی - جدول یاب

نقه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

نقه. [ن َق ْه ْ] (ع مص) فهمیدن حدیث را. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). دریافتن. (تاج المصادر بیهقی). نقوه. نقاهه. نقهان. (اقرب الموارد). نَقَه. (المنجد) (متن اللغه). فهو نَقِه و ناقه. (از اقرب الموارد).

نقه. [ن َ ق َه ْ] (ع مص) به شدن و برخاستن از بیماری در حالی که هنوز ضعف باقی است. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). از بیماری به شدن. (تاج المصادر بیهقی). نقوه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به نقوه شود. || دریافتن. (تاج المصادر بیهقی). فهمیدن و دانستن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از متن اللغه). نَقْه. نقاهه. نقوهه. نقهان. (متن اللغه). رجوع به نَقْه شود.

نقه. [ن َ ق ِه ْ] (ع ص) فهمنده سخن را و داننده. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). که دریابد حدیث را. ناقه. (اقرب الموارد).

نقه. [ن ُق ْ ق َه ْ] (ع ص، اِ) ج ِ ناقِه. رجوع به ناقِه شود.

گویش مازندرانی

شاخک – شاخه هایی که از درون زمین مرطوب و گل آلود رویند

فرهنگ فارسی هوشیار

نادرست نویسی نغه پارسی است. (اسم) بهانه جویی، غرغر.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر