معنی نعمتی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

نعمتی. [ن ِ م َ] (ص نسبی، اِ) چیزهای نیک. || آسایش. || مال. || دوست. || نعل کفش. (ناظم الاطباء).

نعمتی. [ن ِ م َ] (اِخ) منسوب به شاه نعمت اﷲ ولی ماهانی کرمانی. پیرو شاه نعمت اﷲ ولی. رجوع به نعمهاﷲ ولی (شاه...) شود.
- نعمتی و حیدری، نام دوفرقه ٔ غوغا که در غالب شهرهای ایران بوده اند. فرقه ٔنعمتی پیروان شاه نعمهاﷲ ولی بوده اند و فرقه ٔ حیدری پیروان طریقت شیخ حیدر زاوجی ولی. (یادداشت مؤلف).و اغلب این دو فرقه با هم به نزاع برمی خاستند و اوضاع شهر را آشفته می کردند و جنگ و نزاع نعمتی و حیدری برای مخاصماتی که منشاء منطقی درستی ندارد و از تعصبات عوام سرچشمه گیرد مثل شده است، مانند شیخی و بالاسری. رجوع به حیدری شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) منسوب به نعمت، منسوب به شاه نعمه الله ولی.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر