معنی نظاره کنان در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

نظاره کنان. [ن َ رَ / رِ ک ُ] (نف مرکب، ق مرکب) در حال نگریستن و تماشا کردن:
در جفای جهان نظاره کنان
مصلحت را به عدل چاره کنان.
نظامی.
نظاره کنان شهری و لشکری
بر انصاف و آزرم اسکندری.
نظامی.

نظاره کنان. [ن َظْ ظا رَ / رِ ک ُ] (نف مرکب، ق مرکب) در حال نگریستن و دیدن. تماشا کنان:
می رفت نهفته بر سر بام
نظاره کنان ز صبح تا شام.
نظامی.

فرهنگ فارسی هوشیار

نگاه کنان در حال نگریستن در حال تماشا: آن اقوام که در آن حدود بودند نظاره کنان خدمت بر موافقت پسران ملوک می داشتند. توضیح گاه بتشدید ظا آورند: این گفت و فتاد بر سر خاک نظاره کنان شدند غمناک. (نظامی. نداب 3:2 ص 109)

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر