معنی نضرت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

نضرت. [ن َ رَ] (ع اِمص) تازگی. (غیاث اللغات). نضره. رجوع به نَضرَه شود: یا در چمن دل او خضرتی و نضرتی ظاهر شود. (سندبادنامه ص 53). حرقت حرفت ادب در او رسیدو در نضرت جوانی و حسرت امانی و عنفوان زندگانی فروشد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 391). تکیه بر قوت و شوکت زدن و به نضرت حال و خضرت وقت مغرور گشتن از فضیلت عقل و نهج رشد دور است. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 161).

فرهنگ معین

(نَ رَ) [ع. نضره] (اِمص.) تازگی و شادابی و خرمی (گیاه، انسان).

فرهنگ عمید

تروتازه و شاداب شدن،
شادابی و خرمی گیاه،

مترادف و متضاد زبان فارسی

تازگی، خرمی، شادابی، نضارت

فرهنگ فارسی هوشیار

تازگی، خوبی، شکفتگی روی

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر