معنی نشسته آمدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

نشسته آمدن. [ن ِ ش َ ت َ / ت ِ م َ دَ] (مص مرکب) نشستن. رجوع به نشستن شود. || فروکش کردن. کم شدن. تخفیف یافتن: تا باد حاسدان یکبارگی نشسته آمد. (تاریخ بیهقی ص 71).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر