معنی نشاب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

نشاب. [ن َش ْ شا] (ع ص) تیرگر. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تیرساز. (ناظم الاطباء). || رامی. تیرانداز. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || تیرفروش. (فرهنگ خطی). || آنکه تیر می گیرد. (ناظم الاطباء). گیرنده ٔ تیرها. (از اقرب الموارد) (از المنجد). گویند: رجل نشاب و قوم نشابه. (از المنجد) (اقرب الموارد).

نشاب. [ن ُش ْ شا] (ع اِ) تیر. (آنندراج) (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). سهام. مأخوذ از نشوب است و واحد آن نُشّابه است. ج، نشاشیب. (از اقرب الموارد). تیرها. (از المنجد):
ز غنچه ٔ گل و از شاخ بید و باد هوا
زمردین پیکان کرد و بسدین نشاب.
امیرمعزی.
لاجرم کُفّار را شد خون مباح
همچو وحشی پیش نُشّاب و رِماح.
مولوی (مثنوی چ نیکلسون دفتر 1 بیت 3318).
من صید وحشی نیستم دربند جان خویشتن
گر وی به تیرم می زند اِستاده ام نُشّاب را.
سعدی (کلیات چ فروغی ص 414).

نشاب. [ن ِ] (ع اِ) وتر. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || تیرها و سهم، واحد آن نشابه و جمع آن نشاشیب است. (ناظم الاطباء):
مخالفت ز نشاب تو آنچنان جسته ست
که از کمان تو در روز کارزار نشاب.
مسعودسعد.

فرهنگ معین

تیرها، واحد آن نشابه، جمع نشاشیب. [خوانش: (نُ شّ) [ع.] (اِ.)]

تیرساز، تیرگر، گیرنده و پرتاب کننده تیر. [خوانش: (نَ شّ) [ع.] (ص.)]

فرهنگ عمید

تیرها،

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ تیرگر، در آویزنده، تیر انداز تیر ها (صفت) تیرسازتیرگر. ‎، گیرنده وپرتاب کننده تیر. (اسم) تیرها. واحدآن نشابه جمع: نشاشیب: زغنچه گل وازشاخ بیدبادصبا زمردین پیکان کردوبسدین نشاب. (معزی. ‎ 60)

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر