معنی نسوع در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
نسوع. [ن ُ] (ع مص) واشدن و سست شدن گوشت بن دندان. (تاج المصادر بیهقی). دروا شدن گوشت بن دندان از دندان و فروهشته و سست گردیدن. (منتهی الارب). نسع. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || بیرون افتادن و برآمدن هر ثنیه ٔ کسی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد).نسع. (اقرب الموارد). || رفتن. (از منتهی الارب). ذهاب. نسع. (المنجد) (اقرب الموارد). || خمیدن پشت یا دندان یا شکم کسی و مایل گردیدن. (از منتهی الارب). نسع. (منتهی الارب). || (اِ) طول. (المنجد) (اقرب الموارد). درازی. (منتهی الارب). || ج ِ نِسْع. رجوع به نِسْع شود.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.