معنی نزدیکی کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
نزدیکی کردن. [ن َ ک َ دَ] (مص مرکب) آرامش. مباضعه. بضاع. بضع. وقاع. مواقعه. مقاربت. جماع. مجامعت. مباشرت. آرامیدن با زن. آسودن با زن: بزرگان چون با زنی نزدیکی خواستندی کردن کمر زرین بر میان بستندی... و گفتندی... فرزند دلاور آید. (نوروزنامه).
فرهنگ معین
(~. کَ دَ) (مص ل.) هم بستر شدن، جماع کردن.
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) آرمیده جماع کردن مقاربت.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.