معنی نداری در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
نداری. [ن َ] (حامص مرکب) ناداری. بی نوائی. ندار بودن. فقر. تهیدستی. ندارائی.
- امثال:
نداری عیب نیست.
|| ندار بودن. در قمار با هم ندار بودن. رجوع به ندار شود.
افلاس، تنگدستی، عسرت، فاقه، فقر،
(متضاد) دارایی، غنا
فقر، ناداری، تهیدستی کمبود
فقربی چیزی تهی دستی: سیدمیران مرد بی نزاکت وبددلی میدانستش که باهمه نداری دماغش بالابود.