معنی نخراشیده در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

نخراشیده. [ن َ خ َ دَ / دِ] (ن مف مرکب) خراشیده ناشده. مقابل خراشیده. رجوع به خراشیده شود. || ناخار. ناخراشیده و ناتراشیده. ناهموار. ناملایم. خشن. بی ادب. رجوع به ناخراشیده شود.

فرهنگ معین

کنایه از: بدشکل، ناهموار، خشن، بی ادب. [خوانش: (نَ خَ دِ) (ص مف.) (عا.)]

فرهنگ عمید

خراشیده‌نشده، خشن و ناهموار،

مترادف و متضاد زبان فارسی

بی‌ادب، خشن، ناصاف، ناهموار

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) خراشیده نشده مقابل خراشیده، ناهموار. ‎، خشن بی ادب. یانتراشیده ونخراشیده.

پیشنهادات کاربران

بدهیکل

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر